استبداد شرقی
این اصطلاح را که به معنای شکلی از سازمان سیاسی است که در آن یک بوروکراسی مرکزی کنترل منابع آب و امور آبیاری را در اختیار دارد کارل ویتفوگل که کتابی تحت همین عنوان نوشت (Wittfogel, 1957) بر سر زبانها
نویسنده: لیو هادو
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Oriental Despotism
این اصطلاح را که به معنای شکلی از سازمان سیاسی است که در آن یک بوروکراسی مرکزی کنترل منابع آب و امور آبیاری را در اختیار دارد کارل ویتفوگل که کتابی تحت همین عنوان نوشت (Wittfogel, 1957) بر سر زبانها انداخت، اما با این حال، این اصطلاح تاریخ پرپیچوخم و معناهای وسیعتری دارد.
اصطلاح استبداد بسیار قدیمی است، اما عموماً مونتسکیو (Montesquieu, 1749) را نخستین کسی میدانند که از این اصطلاح به صورت نظاممند برای تمایزگذاشتن میان پادشاهی و حکومت استبدادی استفاده کرده است. نظام حکومت پادشاهی در برگیرندهی چند سلسله مراتب مشخص است، درحالی که نظام استبدادی که مختص به آسیاست، با شکاف عمیق میان حاکم مستبد و مردمی که همه به یکسان «هیچ» به حساب میآیند، مشخص میشود.
بسیاری از نویسندگان دیگر قرن هجدهم نیز به جوامع آسیایی علاقهمند بودند. مثلاً آدام اسمیت (Smith, 1776) معتقد بود استبداد که بیشتر به کشاورزی گره میخورد تا به تجارت، نظامی است که در سطح پایینی از توسعهی تکاملی و عمدتاً در مرحلهی انتقالی قرار دارد. در قرن نوزدهم کانون توجه از حکومت و حاکم به سمت اجتماعات روستایی خودکفا و دورافتاده و منزوی چرخید؛ اجتماعاتی که واحدهای اصلی جامعهی شرقی بودند.
با ظهورکارل مارکی، جامعهی شرقی به نظام آسیایی تبدیل شد. دشوار میتوان شکلگیری این مفهوم را در چارچوب سنت مارکسیستی دنبال کرد؛ هم به دلیل اینکه اندیشههای مارکس دربارهی تکامل شکلبندیهای اجتماعی با گذشت زمان تغییرکرد و هم به دلیل اینکه نوشتههای مارکس در اینباره به تدریج و ذرهذره در دسترس همگان قرار گرفت. مارکس و انگلس (Marx and Engels, 1845-6) در یکی از بحثهای قدیمی خود این دیدگاه را مطرح ساختند که تقسیم کار اجتماعی مراحل گوناگونی دارد که هر یک با شکلهای مشخصی از مالکیت منطبق است. مرحلهی نخست، اجتماعات اشتراکی اولیه است که در آنها همهی مالکیتها اشتراکی است. از بطن این اجتماعات ایدههای مالکیت خصوصی و تفاوت میان شهر و روستا (و برده و انسان آزاد) به وجود آمد که به جدایی کار تجاری و صنعتی از کار کشاورزی و پیدایش دولت شهرهای باستانی انجامید. سومین مرحلهی مالکیت، مالکیت فئودالی است. اما چون این نوع تقسیم کار مستلزم تجمع جمعیت در شهرها نیست، جای بحث است که آیا فئودالیسم جای دولت شهر باستانی را گرفت یا مسیر دیگری بود که از اجتماعات اشتراکی اولیه نشئت میگرفت. مرحلهی بعدی سرمایهداری است که از تناقضهای اقتصادی فئودالیسم سر برآورد.
مارکس پس از ده سال مطالعه و پژوهش بیامان این دورهبندی تاریخی را تکمیل کرد. در آن بخش از گروندریسه (Marx, 1857-8) که چاپ نخستین آن در سال 1953 بود و در سال 1964 تحت عنوان شکلبندیهای، اقتصادی، پیش از سرمایهداری به انگلیسی چاپ شد، مارکس تحلیل مفصلتری دربارهی این مبحث ارائه میدهد. در این تحلیل نظام آسیایی که در طرح دورهبندی تاریخی قبلی ذکری از آن نشده بود، به مثابه یکی از سه مسیر محتمل که از کمونهای اولیه آغاز میشود مطرح شد که دو مسیر دیگر عبارت بود از نظام باستانی و نظام ژرمنی. در اینجا مارکس به تمایز میان این شکلبندیهای اجتماعی از جهت «مقاومت یا مساعدت با تکامل تاریخی» اشاره میکند (Hobsbawm, 1964, p. 33) و جامعهی شرقی مثال بارز شکلبندیهای اجتماعیای است که در برابر تکامل تاریخی مقاومت میکنند. بنابراین تا این هنگام آشکار شده بود که مارکس به نظریهی تکخطی سادهای دربارهی تکامل اعتقاد دارد.
درکمونهای اولیه «زمین فراهم کنندهی وسایل و مصالح کار است» و آدمیان «خود را صاحبان جمعی و اشتراکی آن میدانند» (ibid., p. 69). در این شکل اجتماعی برکت و گشادهدستی طبیعت پیششرط معیشت و بقاست، اما خود محصول کار به حساب نمیآید؛ در عوض به صورت پیششرطی طبیعی و الهی به نظر میرسد که به منزلهی نوعی وحدانیت فراتر و بالاتر از گروه است. نظامآسیایی، به منزلهی ابتداییترین شکل دولت، فقط گام کوچکی از کمون اولیه فاصله میگیرد، چون وحدانیت آسمانی در لباس مادی حاکم مستبدی ظاهر میشود که مظهر یا تجسم خداوند است. بنابراین وحدانیت متعال جای «پدر» اجتماعات کوچکتر را میگیرد و یگانه صاحب و مالکی میشود که مازاد کار به صورت نذر و قربانی به او تعلّق میگیرد. مادامی که مالکیت هنوز اشتراکی است، نظام آسیایی دولتی بدون طبقات (یا دست کم بدون آثار زیانبار ناشی از طبقات، نک. Bloch, 1985, p. 112) و بنابراین ایستا و راکد است. دولتهای آسیایی ممکن است سقوط کنند و در مرتبهی بالاتر از نو تشکیل شوند، اما سازمان اجتماعی اجتماعات روستایی مصون از امواج پرتلاطم تغییر در دودمانهای حاکم باقی میماند.
با پذیرش مادهگرایی تاریخی تکخطی و سادهانگارانه در اتحاد شوروی که به موجب آن انواع گوناگون جامعه به صورت متوالی و از طریق پویش مبارزهی طبقاتی در پی یکدیگر قرار میگرفتند، مفهوم استبداد شرقی راکد و جمودیافته مسئلهی سیاسی و نظری بزرگی ایجاد میکرد. اکثر کارهای اولیهی متفکران شوروی به تفسیر و تعبیر دوبارهی این شکل اجتماعی به منزلهی صورتی از فئودالیسم اختصاص یافته بود، و این واقعیت که انگلس در منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (Engels, 1884) ذکری از جامعهی آسیایی به میان نیاورده بوده کار آنها را تا حدّی آسان میکرد.
در استبداد شرقیِ کارل ویتفوگل که دربردارندهی نظریهای دربارهی «جامعهی مبتنی بر آبیاری» است این بحث مطرح میشود که اوضااع و شرایط خاص اقلیمی آسیا ایجاب میکند که آبیاریهای وسیع به وسیلهی کانالها و منابع آب، پایه و اساس ضروری برای کشاورزی شود، و همچنین ضرورت مداخلهی دستگاه بوروکراتیک مرکزی برای هماهنگ ساختن کنترل منابع آب و آبیاری را پیش میآورد. این مقتضیات به صورت نظامهای سیاسی استبدادی تثبیت و تحکیم میشود که در آنها نخبههای حاکم مازاد تولید ترلیدکنندگان اولیه را تصاحب میکنند و انحصار تکقطبی قدرت نظامی را در اختیار میگیرند. در چنین نظامهایی اجتماعات روستایی محلی به صورت تکافتاده و به لحاظ فرهنگی دور از اربابان خود باقی میمانند.
استبداد شرقی به لحاظ جدل وسیعی که علیه روسیهی استالینیتی به راه انداخت نیز در خور توجه است. طبق نظر ویتفوگل هم لنین و هم استالین مفهوم نظام آسیایی را نادیده گرفتند و اجازه ندادند مطرح شود، حتی با اینکه مارکس بر آن تأکید ورزیده بود؛ چون آنها میدانستند که خود روسیه در همان مرحله از تکامل است و میخواستند این امکان را بپوشانند که دولتی کمونیستی ممکن است خصلت استبدادی داشته باشد. تا جایی که به ویتفوگل مربوط میشد، استالین صرفاً مستبد دیگری بود در سلسلهی طولانی مستبدان شرقی.
کار ویتفوگل با همهی نفوذ و تأثیر فراواناش، مورد انتقادهای گستردهای بوده است. یکی از مشکلات آشکار نظریهی ویتفوگل این است که بسیاری از دولتهای آسیای جنوب شرقی بر پایهی تولید برنج به روش آبیاری استوارند ولی بوروکراسی متمرکز و کارآمد ندارند. انتقاد بعدی این است که ربط دادن شکل خاصی از جامعه به منطقهی جغرافیایی معینی (و به محیط اقلیمی و بوم شناختی معینی) ظاهراً کاربردپذیری عام و جهانشمول نظریهی مارکس را دربارهی تکامل شکلبندیهای اقتصادی اجتماعی محدود میکند.
پس از انتشار گروندریسه و سایر کارهای متأخر مارکس، اکنون در غرب بحثها بر مسئلهی شرایط پیدایش دولتها، ماهیت طبقهها در جوامع پیشاسرمایهداری و نمادهای قدرت دولتی متمرکز است. اخیراً نیز این ایده که جامعهی شرقی موضوع مطالعهی مشخص و یکپارچهای است، مورد نقد و بررسی دقیق قرارگرفته است (Said, 1978).
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}